بهانه سالروز تخریب بقیع
سید هاشم وفایی
این چار مزار نور، جان شیعه است
منظومه خورشید نشان شیعه است
این بقعه ی توحید، بقیع دل ماست
گلدسته ی این حرم زبان شیعه است
*************************
سید هاشم وفایی
ای مدینه جلوگاه کبریا
ای تجلی گاه انوار خدا
ای مدینه ای تو مشکوی بهشت
عطر خاکت خوشتر از بوی بهشت
ای زمینت لاله زار اهلبیت
ای امین و راز دار اهلبیت
ای حریمت قبله گاه اهل دل
ای نسیمت با رگ جان متصل
ای به گِردَت کعبۀ دل در طواف
خفته در تو اسوۀ شرم و عفاف
در تو خورشید نبوت خفته است
درتو ناموس ولایت خفته است
"نقش هستی نقشی از ایوان توست"
"آب و باد و خاک سرگردان توست"
ای گلستان گل و آلاله ها
ای نیستان تمام ناله ها
ای وصیتنامۀ درد علی
نخل هایت دست پرورد علی
ای مدینه جانِ جان ما توئی
آیه های صبر را معنا توئی
ناله های مرتضی در گوش توست
هستی او خفته درآغوش توست
لب گشا از محنت زهرا بگو
از غم و درد علی با ما بگو
فاش کن آن گوهر ناسفته را
راز های گفته و ناگفته را
گرکه عمری سخت پابند توام
چون «وفائی» آرزومند توام
*************************
غلامرضا سازگار
ای اهل دل را جنّة الاعلا مدینه
باز آمدم آغوش خود بگشا مدینه
آغوش بگشا کز رضا باشد سلامم
بر تربت گمگشتۀ زهرا مدینه
آغوش بگشا تا ز باب جبرئیلت
آیم حضور خواجۀ اسری مدینه
آغوش بگشا تا کنم با چشم گریان
گمگشتۀ سادات را پیدا مدینه
آغوش بگشا تا کنار قبر زهرا
گریم به یاد گریۀ مولا مدینه
آغوش بگشا تا پر پرواز گیرم
گردم به دور قُبّة الخضرا مدینه
آغوش بگشا تا کنم تشییع در شب
با شیر حق تابوت زهرا را مدینه
آغوش بگشا تا به دیوار بقیعت
صورت گذارم با تن تنها مدینه
آغوش بگشا تا بسوزم در بقیعت
چون شمع سوزان در دل شبها مدینه
آغوش بگشا تا کنار چار قبرت
از اشگ گردد دیده ام دریا مدینه
آغوش بگشا تا ستون توبه ات را
گیرم به بر با گریه و نجوا مدینه
آغوش بگشا تا به قبر حمزه گریم
بر غربت انسیّة الحورا مدینه
آغوش بگشا تا بگریم در دل شب
مثل علی در دامن صحرا مدینه
آغوش بگشا و بگو از خانۀ وحی
دود از چه رو شد بر فلک بالا مدینه
آغوش بگشا و بگو حامّی حیدر
افتاد پشت در چرا از پا مدینه
"میثم" سؤالی دارد از تو پاسخش ده
زهرا کجا و سیلی اعدا مدینه؟
*************************
غلامرضا سازگار
اشکم به رخ، خونم به دل، آهم به سینه است
ای زائرین، ای زائرین این جا مدینه است
شهری که خاکش آبرو بخشد به جنّت
شهر محمّد شهر قرآن، شهر عترت
در هر وجب صدها چراغ راه دارد
نقش از قدم های رسول الله دارد
ای جا محمّد عالمی را رهبری کرد
هم یار امّت بود و هم پیغمبری کرد
ای جا ستمکاران کافر عهد بستند
پیشانی و دندان پیغمبر شکستند
این جا شرار آه جبریل امین ریخت
خون از سر و روی محمّد بر زمین ریخت
این جا علی پروانه سان گرد پیمبر
گردید تا آمد نور زخمش به پیکر
این جا دل پیغمبر اسلام خون شد
این جا جگر از پهلوی حمزه برون شد
این جا محمّد داغها بر سینه اش ماند
زنگ غم و اندوه بر آئینه اش ماند
این جا قدم بر عرش اعلامی گذارید
چون پا به جای پای زهرا می گذارید
این جا مراد از قبّة الخضراء بگیرید
این جا سراغ از تربت زهرا بگیرید
این جاست کعبه نه، زکعبه بهتر این جاست
هم فاطمه هم تربت پیغمبر این جاست
آوای وحی آید زدیوار رفیعش
هم باب جبرائیل و هم باب البقیعش
در بین آن محراب و منبر جا بگیرید
بوسه زقبر مخفی زهرا بگیرید
گلزار وحی و روضۀ طاهاست این جا
آتش گرفته خانۀ زهراست این جا
پشت در این خانه نزدیک همین قبر
زهرا کتک خورد و علی بگریست چون ابر
خورشید در این کوچه ها گردید نیلی
بلبل سراپا سوخته گل خورد سیلی
این جا امیرالمؤمنین را دست بستند
تا با لگد پهلوی زهرا را شکستند
این جا کشیده بر فلک آتش زبانه
این جا گلی پرپر شده با تازیانه
این جا به زیر پای مردم کوثر افتاد
تنهای تنها فاطمه پشت در اوفتاد
پیوسته چشم شیعه اینجا خون فشان است
زیرا زیارتگاه قبری بی نشان است
قبری که هر قلبی بیاد او کباب است
قبری که تنها زائر او آفتاب است
قبری غریب و بی رواق و بی نشانه
بر خاک آن صورت نهد طفلی شبانه
قبری که مخفی در دل تنگ زمین است
خاکش گل از اشک امیرالمؤمنین است
قبری که ما گشتیم و پیدایش نکردیم
از دور هم حتی تماشایش نکردیم
این قبر، قبر دختر پیغمبر ماست
با آن که پیدا نیست چون جان در بر ماست
این قبر احمد، این بقیع و قبرهایش
گلهای پرپر گشته اما با صفایش
آن فاطمه بنت اسد آن ام عباس
این قبر ابراهیم، احمد را گل یاس
این مجتبی این قبر بی شمع و چراغش
این سید سجاد با آن درد و داغش
این باقر و این صادق آل محمّد
این قبر عباس آن عموی پیر احمد
این قبرها را یک به یک دیدیم اما
یابن الحسن، یابن الحسن، کو قبر زهرا
این جا محمّد رازها در پرده دارد
این جا امیرالمؤمنین گُم کرده دارد
این جا شرار، از سینۀ عالم برآید
جا دارد ار جان از تن میثم برآید
موضوعات مرتبط: تخریب قبور بقیع